عشق آرماني

ساخت وبلاگ
این روز ها خوب که فکر می کنمدرست گفتندمادر یکی از اون نعمت هاییست که در هیچ جهانی نظیرش پیدا نمیشهمادرم را هر لحظه عبادت می کردمهر لحظه در آغوش می گرفتم و هزاران بار خدا را شاکر بودم برای داشتنشمادرم قبله گاه من بود و من بعد از خدا به حد پرستش دوستش داشتمباور نمی کنم آدمی در جهان من مادرانگی محبوبش را درک کرده باشدحالا دلم در حد ناباوری بی قرار شدهحالا دلم مثل دیوانه ها سر به دیوار می کوبد و محبوبش را می خواهدحالا که نیستحالا که قرار است هیچوقت نباشدمعنای بودن و داشتن را به رنج آور ترین طریق ممکن می فهممگاهی دلم آروم میشهبه خاطر اینکه هرگز از من دلگیر نشدولی پس از آن دوباره بر سر و رو می کوبم و می گویمخدایا من که مادرم دُر نایابم بودمن که مثل کعبه ی عشق طوافش می دادمپس دلیل این هجرانی که نسیبم کردی چه بود ؟خدایا مرا ببخش اگر به بدترین اتفاق روزگارم اعتراض دارمآری اعتراض دارمبرای اینکه مادرم تمام زندگیم بودحالا تو خواستی و من راضیم به رضای تواما امیدوارم حتی بدخواه ترین بد خواهانم هم چنین لحظه هایی را تجربه نکنندای بی تکرار ترین نعمت روزگارماز خدا بخواه که دل بی قرارم را آرام کندشاید پذیرفتم رسم دنیا همین است + نوشته شده در  سوم مهر ۱۴۰۲ساعت ۱ ب.ظ&nbsp توسط پرستو ی مهاجر   |  عشق آرماني...
ما را در سایت عشق آرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahimehrajabi بازدید : 55 تاريخ : جمعه 7 مهر 1402 ساعت: 15:48

در این روزا و لحظه های سختیه موضوعی خیلی نظرم را جلب کردخواستم براتون بنویسمبعد از مدتی تصمیم گرفتم با یک مشاور در مورد اوضاع و احوالم حرف بزنمیک مشاور خوب بهم معرفی کردندو گفتندکارش عالی , مشاوره هاش فلان و بهماناولش قبول نمی کردم تا اینکهگفتم حالا یکبارش ضرر ندارهوقتی همه مواردی که می خواستمُ براش گفتمو چندین بار تکرار کردم که از بی نگاهان هستمگفتببین عزیزم سوگواری حق شماست تا میتونی سوگواری کنهر روز عکس مادرتُ بذار روبروت بهش زل بزن خوب نگاش کن , براش حرف بزن و تا میتونی گریه کنوقتی گفت عکسشو بردار بهش نگاه کنکم مونده بود قهقهه بزنمبگم والله صد بار گفتم بی نگاهممی خواستم بهش بگم شما مطمئنی مدرک چنین شغلی را داری ؟از اون بدتر میگفتآلبوم عکسای مادرتو بردار و با تک تک عکساش حرف بزناونوقت بود که می خواستم بگمفقط خاک بر سر اون فردی که به تو مدرک دادهخلاصه این موارد تنها قسمتی از بند پ در این فرد را نشون می دادفردی که از معلولیت تا این حد بی خبر باشهبه خدا قسم بیسواد ترین فرد جامعه هستاز همه اینا بدتر اون قسمتی بود که گفتتا میتونی گریه کن تا میتونی بهش فکر کنآخرش خودش از ناراحتی نمیتونست حرف بزنِخخخخبه یاد اون متن طنزی افتادمنوشته بودبه یک نفر گفتم نامه ای از اوضاع و احوالم برای کسی از طرف من بنویسوقتی نامه تموم شد یکبار نامه را برام خوند و من های های گریه کردمبا تعجب گفت خودت گفتی اینطوری بنویسمگفتم فکر نمی کردم تا این حد اوضاعم افتزاحِ خخخخضمنا از انبوه پیام های دلگرم کنندتون متشکرمممنون که هستیدنظراتتون را می خونم و به تک تکتون افتخار می کنمحق نگهدارتون + نوشته شده در  ششم مهر ۱۴۰۲ساعت ۹ ب.ظ&nbsp توسط پرستو ی مهاجر   |  عشق آرماني...
ما را در سایت عشق آرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahimehrajabi بازدید : 53 تاريخ : جمعه 7 مهر 1402 ساعت: 15:48